شعر در مورد آداب معاشرت
شعر در مورد آداب معاشرت ,شعر درباره آداب معاشرت,شعری در مورد اداب معاشرت,شعر درباره ی آداب معاشرت,شعری درباره ی آداب معاشرت,شعری درباره آداب معاشرت,شعر درباره اداب و معاشرت,شعر در مورد اداب و معاشرت,شعر آداب معاشرت,شعر درباره آداب معاشرت,شعر در مورد آداب معاشرت,شعر درباره ی آداب معاشرت,شعر درمورد اداب معاشرت,شعر دربارهی اداب معاشرت,شعر درباره آداب و معاشرت,شعری درباره ی آداب معاشرت,شعری درباره آداب معاشرت,شعر درباره اداب و معاشرت,شعری در مورد اداب معاشرت,شعر در مورد اداب معاشرت,شعر در مورد اداب و معاشرت
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آداب معاشرت برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
همنشین تو از تو به باید
تا ترا عقل و دین بیفزاید
شعر در مورد آداب معاشرت
پای در زنجیر بیش دوستان
به که با بیگانگان در بوستان
شعر درباره آداب معاشرت
یار بد بدتر بود از مار بد
تا توانی می گریز از یار بد
مار بد تنها همی بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
شعری در مورد اداب معاشرت
همسایه ات را دوست بدار،
اما دیوار مابین خودتان را از بین مبر
شعر درباره ی آداب معاشرت
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
شعری درباره ی آداب معاشرت
سلوک و رفتار آیینه ای است
که هر کس خود را در آن نشان می دهد
شعری درباره آداب معاشرت
معاشرت با مردمان خوش اخلاق و فاضل،
مقوی روح جوانان است
شعر درباره اداب و معاشرت
مصاحبت با خردمند گنج است،
معاشرت با جاهل تعب و رنج
شعر در مورد اداب و معاشرت
همان خواه بیگانه و خویش را
که خواهی روان و تن خویش را
شعر آداب معاشرت
اسباب معاشرت مهیا
از لوح کمانچه و چغانه
شعر درباره آداب معاشرت
پایمال معاشرت کردم
هر چه سالوس بود و زراقی
شعر در مورد آداب معاشرت
باش وقت معاشرت با خلق
همچو عفو خدای پذرفتار
شعر درباره ی آداب معاشرت
با اوحدی معاشرت روح قدسیان
نشگفت ازان، که ما همه از یک عشیره ایم
شعر درمورد اداب معاشرت
ز بحر آینه سیل صیقلی گردد
معاشرت به حریفان پاکباز کنید
شعر دربارهی اداب معاشرت
ترک آداب بود حاصل هنگامه می
می حرام است بر آن کس که به آداب خورد
شعر درباره آداب و معاشرت
خودی تا گشت مهجور خدائی
به فقر آموخت آداب گدائی
شعری درباره ی آداب معاشرت
شیخان همه آداب خرامند ولیکن
زین قافلها یکدوقدم ریش گذشتست
شعری درباره آداب معاشرت
موی مژگان زهم نمی گذرد
پاس آداب شرط اهل حیاست
شعر درباره اداب و معاشرت
چون ز آداب سواری عاری اند
بهره خود، شرمساری میکنند
شعری در مورد اداب معاشرت
باصناف آداب گشتی مؤدب
بدانش مقدم شدی در محافل
شعر در مورد اداب معاشرت
لقب او سپهر آداب است
وین لقب صاحب جلیل نهاد
شعر در مورد اداب و معاشرت
موسیا آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
شعر در مورد آداب معاشرت
ادب عشق جمله بی ادبیست
امه العشق عشقهم آداب
شعر درباره آداب معاشرت
چسان آداب محفل را نگه دارند و میسوزند
مپرس از ما شهیدان نگاهی بر سر راهی
شعری در مورد اداب معاشرت
تن به آداب او درآوردن
دل به اخلاق او بپروردن
شعر درباره ی آداب معاشرت
دین نگردد پخته بی آداب عشق
دین بگیر از صحبت ارباب عشق
شعری درباره ی آداب معاشرت
نشاید بهر آداب ندیمی
دگر بر جان و دل محنت نهادن
شعری درباره آداب معاشرت
ندیمی مرا زیبد از بهر آن را
که آداب آن نیک دانم تو دانی
شعر درباره اداب و معاشرت
عرض تخصیص از فضولیهای آداب وفاست
چون نگه در دیده یا چون روح در اعضا بیا
شعر در مورد اداب و معاشرت
خاک زمین آداب گر پی سپر توان کرد
ای تخم آدمیت بر سر گذار پا را
شعر آداب معاشرت
در کشاکشهای نیرنگ خیال افتاده ام
دل جنون می خواهد و آداب میباید مرا
شعر درباره آداب معاشرت
ضبط آداب وفا گر یک طپش رخصت دهد
چون پر طاوس در پروازگیرم دام را
شعر در مورد آداب معاشرت
بطبع قطره طپش آرمید و گوهر شد
چه فیض ها که ندارد طریقه آداب
شعر درباره ی آداب معاشرت
چون هوا گز آرمیدن جیب شبنم میدرد
می کند مجنون ما را نسبت آداب آب
شعر درمورد اداب معاشرت
بسکه فرش است درین رهگذر آداب سلوک
طور افتادگی نقش قدم پیش و پس است
شعر دربارهی اداب معاشرت
چون در آئینه رنگش تماشا کرده ئی (بیدل)
گرش انسان کامل خوانی از آداب نزدیک است
شعر درباره آداب و معاشرت
(بیدل) از طور جنون غافل مباش
خاک بر سر کردن آداب فناست
شعری درباره ی آداب معاشرت
تا ز تمکین نگذرند آداب دانان وفا
شمع محفل در سر آتش داشت زیر پا نداشت
شعری درباره آداب معاشرت
غنچه آزاد است از گلبازی تمثال رنگ
ای حیا آینه ما هم باین آداب ریز
شعر درباره اداب و معاشرت
بی دم تسلیم مگذر پیش ابروی کجش
سر بگستاخی مکش گردیده ئی آداب تیغ
شعری در مورد اداب معاشرت
تا آتشی بدل نزند عشق چون سپند
آداب را بناله چسان میکند طرف
شعر در مورد اداب معاشرت
در همه اوقات پاس حال باید داشتن
ننگ هوشیاریست کز مستان کند آداب گل
شعر در مورد اداب و معاشرت
جز خموشی برنتابد محفل تسلیم عشق
از چراغ کشته اینجا میکند آداب گل
شعر در مورد آداب معاشرت
نگاهم در نقاب حیرت آئینه می بالد
چراغ بزم حسنم برق آداب دگر دارم
شعر درباره آداب معاشرت
عشق از غبار من بجز آشفته گی نخواست
آتش بکارخانه آداب ریختم
شعری در مورد اداب معاشرت
(بیدل) اگرت دعوی آداب پرستی است
جائی که نیابی اثر آینه دم زن
شعر درباره ی آداب معاشرت
شمع آداب وفا عمریست روشن کرده ام
تا نفس دارم سر تسلیم و پای سوختن
شعری درباره ی آداب معاشرت
غنچها شرم از شگفتن باختند
خنده آخر زین چمن آداب برد
شعری درباره آداب معاشرت
گستاخیم از محفل آداب براورد
گردیدن من گرد سرش حلقه در شد
شعر درباره اداب و معاشرت
کو آنکه سخندان مهین بود به حکمت
کو آنکه هنر بخش بهین بود به آداب
شعر در مورد اداب و معاشرت
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
شعر آداب معاشرت
تا بود آیین عاشق بر بتان دل باختن
تا بود آداب مه رویان عتاب و دلبری
شعر درباره آداب معاشرت
من آنم که در شیوه طعن و ضرب
به رستم در آموزم آداب حرب
شعر در مورد آداب معاشرت
آداب خدمت درش آن را میسر است
کو از ادیب «ادبنی » گوشمال یافت
شعر درباره ی آداب معاشرت
شها! شکایت، خود نیست گرچه از آداب
ولی به وقت ضرورت، روا بود اظهار
شعر درمورد اداب معاشرت
میان باده کشان بی تکلفی باب است
رعایت ادب اینجا خلاف آداب است
شعر دربارهی اداب معاشرت
بی وداع ما سفر کردن نه از آداب بود
می توانستیم آخر همتی همراه کرده
شعر درباره آداب و معاشرت
دفتر آداب را در بزم می شیرازه نیست
دختر رز حرف در کار فلاطون می کند
شعری درباره ی آداب معاشرت
وفا به وعده نکردن خلاف آداب است
وگرنه شکوه ما مهر بر زبان دارد
شعری درباره آداب معاشرت
از من آداب مجویید که چون سیل بهار
خانه پرداز بود جلوه مستانه عشق
شعر درباره اداب و معاشرت
تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد
آهنگ جنون دامن آداب نگیرد
شعری در مورد اداب معاشرت
در محبت غافل از آداب نتوان زیستن
حسن گوش حلقه های زلف را هم تاب داد
شعر در مورد اداب معاشرت
هر کس از آداب ناز آنقدر آکاه نیست
نذر دم تیغ یار سر بکف من برید
شعر در مورد اداب و معاشرت
ندارد بزم امکان چون ضعیفی کیمیاسازی
که اجزای غرور خلق را آداب میسازد
شعر در مورد آداب معاشرت
در عزم شکست خویش زن گر جرأتی داری
درین ره هر قدر گستاخی است آداب میگردد
شعری در مورد اداب معاشرت
زان حلاوتها که آداب محبت داشته است
خواستم نام لبش گیرم لب از هم وا نشد
شعر درباره آداب معاشرت
موقع شناس محفل آداب حسن باش
ننگ خط است مو که سر از خال میکشد
شعر درباره ی آداب معاشرت
بعالم کرم آداب جود بسیار است
وضو کن از عرق آنگاه نام احسان گیر